اشاره
غربزدگى از پديدههايى است كه در كشورهاى آسيايى، بخصوص خاورميانه، كمتر به آن توجه شده است. مطالعه، تحقيق و تفحّص درباره ماهيت غرب و غربشناسى به ندرت انجام شده است. غرب توانست با مطالعات مردمشناسى، باستانشناسى و زمينشناسى كشورهاى شرقى را مورد كنكاش دقيق قرار دهد و با مطالعات شرقشناسى خود توانست ضربههاى فرهنگى مهلكى بر آنان وارد سازد، به طورى كه تمام شئونات اجتماعى آنان تحت تأثير قرار گيرد.
تغيير ارزشها و شكاف نسل پس از انقلاب اسلامى ايران توسط غربىها ريشهيابى شده است. غرب از يك سو، تهاجم فرهنگى خود را توسط عوامل خارجى براى دور كردن نسل پس از انقلاب از فرهنگ با ثبات نسلهاى قبلى آغاز نموده و از سوى ديگر، عوامل داخلى وابسته خود را براى بسترسازى مناسب در جهت نفوذ بيشتر ارزشهاى غربى بسيج كرده است.
علاوه بر اين، غرب با نظريههاى استعمارى و پيشرفت فناورى و صنعتى خود، توانست جوامع ديگر را از حالت انسجام فرهنگى جدا سازد و آنان را با هجوم ارزشهاى خود، به صورت چند پارچه فرهنگى درآورد؛ دهها سبك لباس، مسكن و الگوهاى آرايشى را با هجوم فرهنگى خود بر ديگر جوامع وارد كرد و روحيه مصرفزدگى و تجمّل پرستى را گسترش داد و كار را تا جايى به پيش برد كه با شعار «جهانىسازى»، در اقتصاد، سياست، تاريخ و فرهنگ جوامع دخالت كرده و خواهان نظم نوين جهانى گرديده است.
آنچه مىتواند از هجوم اين نوع فرهنگ بر ديگر جوامع جلوگيرى كند، آگاهى و توجه كشورها به حافظه تاريخى، ارزشها، تمدن و فرهنگ خودى است. اين نوشتار درصدد است به تعامل
غربزدگى و انحرافات اجتماعى جامعه ايران بپردازد و به راهكارهاى مقابله با آن اشاره نمايد تا شايد با تأكيد بر خودباورى فرهنگى، گامى به سمت كاهش خودباختگى فرهنگى برداريم.
غربزدگى
درباره تمايز مفهومى «غربگرايى»، «غربىشدن» و «غربزدگى» چند نكته لازم به ذكر است: «وسترنيزاسيون» (3) يا غربى شدن جريانى است كه عملاً به غرب روى آورده، در طى آن، نهادها، روابط و ارزشهاى غربى پذيرفته مىشوند. اما «وسترنيسم» (4) يا «غربگرايى» يك نوع گرايش فكرى است كه به پذيرش هر آنچه غربى است تمايل دارد و از سنّتهاى خودى و شرقى متنفّر است. (5)
غربزدگى به آن نوع گرايش گفته مىشود كه در آن علاقهمندى زيادى به غرب وجود دارد و اقتباس فرهنگ غربى نه از روى شناخت، بلكه كوركورانه و لجام گسيخته مىباشد و اين تمايل در كليه شئونات زندگى فرد دخالت دارد. انگيزه تمايل به غرب در فرد، از روى احساسات يا علاقه به حفظ سنّتها و ارزشهاى فرهنگ خودى در برابر هجمه استعمارى غرب نيست، بلكه دلبستگى يا وابستگى به غرب مىباشد. اين جريان به از خودبيگانگى(6) منجر مىشود كه در آن شخصيت، هويّت اسلامى و مليّت شرقى وجود ندارد.(7)
يكى از پيامدهاى غربزدگى، «از خودبيگانگى» است. از خود بيگانگى نقطه مقابل اعتماد به نفس است. از نظر اجتماعى ـ سياسى، ايجاد روحيه اعتماد به نفس و تكيه بر خود، مىتواند در حفظ هويّت و استقلال جامعه مؤثر باشد. اولين قدم براى خود اتّكايى، حفظ روحيه روى پاى خود ايستادن است. اما فرهنگ استكبارى همواره به ما القا مىكند كه هرچه داريد، از صدقه سر غرب است. به دنبال آن، روحيه خود اتّكايى را در افراد جامعه ما مىكُشد و حسّ تسليم و بدينروى، دنبالهروى در جامعه پرورش يافته، خود كمبينى افراد افزايش مىيابد و در نهايت، با پىروى كوركورانه و با روحيه خوار و مغلوب، جامعه مبتلا به تمايلات غربى خواهد شد.(8)
گرچه در اصطلاحاتى كه ذكر شدهاند به لحاظ مفهومى، تفاوتهايى مشاهده مىشوند، اما مىتوان آنها را بر روى يك طيف قرار داد، به گونهاى كه غربى شدن و غربگرايى عملاً به غربزدگى منتهى شده، در مقابل مفهوم «غربستيزى» قرار گيرد. به عبارت ديگر، غربگرايى را مىتوان در بين ملتها به سه دوره تقسيم كرد: (9)
الف. مرحله گرايش آگاهانه براى اقتباس برخى از شيوههاى غربى براى مقابله با قدرت غرب، كه در طى زمان، اين گرايش به علاقهمندى و دلبستگى تبديل مىگردد (غربگرايى)؛
ب. مرحله تسليم در برابر غرب و تقليد و پىروى كوركورانه (غربزدگى)؛
ج. مرحلهاى كه در آن عناصر بيگانه طرد مىشوند و با آگاهى از فرايند از خودبيگانگى، به خويشتن خود بازگشت خواهند كرد.
غربزدگى از پديدههايى است كه در كشورهاى آسيايى، بخصوص خاورميانه، كمتر به آن توجه شده است. مطالعه، تحقيق و تفحّص درباره ماهيت غرب و غربشناسى به ندرت انجام شده است. غرب توانست با مطالعات مردمشناسى، باستانشناسى و زمينشناسى كشورهاى شرقى را مورد كنكاش دقيق قرار دهد و با مطالعات شرقشناسى خود توانست ضربههاى فرهنگى مهلكى بر آنان وارد سازد، به طورى كه تمام شئونات اجتماعى آنان تحت تأثير قرار گيرد.
تغيير ارزشها و شكاف نسل پس از انقلاب اسلامى ايران توسط غربىها ريشهيابى شده است. غرب از يك سو، تهاجم فرهنگى خود را توسط عوامل خارجى براى دور كردن نسل پس از انقلاب از فرهنگ با ثبات نسلهاى قبلى آغاز نموده و از سوى ديگر، عوامل داخلى وابسته خود را براى بسترسازى مناسب در جهت نفوذ بيشتر ارزشهاى غربى بسيج كرده است.
علاوه بر اين، غرب با نظريههاى استعمارى و پيشرفت فناورى و صنعتى خود، توانست جوامع ديگر را از حالت انسجام فرهنگى جدا سازد و آنان را با هجوم ارزشهاى خود، به صورت چند پارچه فرهنگى درآورد؛ دهها سبك لباس، مسكن و الگوهاى آرايشى را با هجوم فرهنگى خود بر ديگر جوامع وارد كرد و روحيه مصرفزدگى و تجمّل پرستى را گسترش داد و كار را تا جايى به پيش برد كه با شعار «جهانىسازى»، در اقتصاد، سياست، تاريخ و فرهنگ جوامع دخالت كرده و خواهان نظم نوين جهانى گرديده است.
آنچه مىتواند از هجوم اين نوع فرهنگ بر ديگر جوامع جلوگيرى كند، آگاهى و توجه كشورها به حافظه تاريخى، ارزشها، تمدن و فرهنگ خودى است. اين نوشتار درصدد است به تعامل
غربزدگى و انحرافات اجتماعى جامعه ايران بپردازد و به راهكارهاى مقابله با آن اشاره نمايد تا شايد با تأكيد بر خودباورى فرهنگى، گامى به سمت كاهش خودباختگى فرهنگى برداريم.
غربزدگى
درباره تمايز مفهومى «غربگرايى»، «غربىشدن» و «غربزدگى» چند نكته لازم به ذكر است: «وسترنيزاسيون» (3) يا غربى شدن جريانى است كه عملاً به غرب روى آورده، در طى آن، نهادها، روابط و ارزشهاى غربى پذيرفته مىشوند. اما «وسترنيسم» (4) يا «غربگرايى» يك نوع گرايش فكرى است كه به پذيرش هر آنچه غربى است تمايل دارد و از سنّتهاى خودى و شرقى متنفّر است. (5)
غربزدگى به آن نوع گرايش گفته مىشود كه در آن علاقهمندى زيادى به غرب وجود دارد و اقتباس فرهنگ غربى نه از روى شناخت، بلكه كوركورانه و لجام گسيخته مىباشد و اين تمايل در كليه شئونات زندگى فرد دخالت دارد. انگيزه تمايل به غرب در فرد، از روى احساسات يا علاقه به حفظ سنّتها و ارزشهاى فرهنگ خودى در برابر هجمه استعمارى غرب نيست، بلكه دلبستگى يا وابستگى به غرب مىباشد. اين جريان به از خودبيگانگى(6) منجر مىشود كه در آن شخصيت، هويّت اسلامى و مليّت شرقى وجود ندارد.(7)
يكى از پيامدهاى غربزدگى، «از خودبيگانگى» است. از خود بيگانگى نقطه مقابل اعتماد به نفس است. از نظر اجتماعى ـ سياسى، ايجاد روحيه اعتماد به نفس و تكيه بر خود، مىتواند در حفظ هويّت و استقلال جامعه مؤثر باشد. اولين قدم براى خود اتّكايى، حفظ روحيه روى پاى خود ايستادن است. اما فرهنگ استكبارى همواره به ما القا مىكند كه هرچه داريد، از صدقه سر غرب است. به دنبال آن، روحيه خود اتّكايى را در افراد جامعه ما مىكُشد و حسّ تسليم و بدينروى، دنبالهروى در جامعه پرورش يافته، خود كمبينى افراد افزايش مىيابد و در نهايت، با پىروى كوركورانه و با روحيه خوار و مغلوب، جامعه مبتلا به تمايلات غربى خواهد شد.(8)
گرچه در اصطلاحاتى كه ذكر شدهاند به لحاظ مفهومى، تفاوتهايى مشاهده مىشوند، اما مىتوان آنها را بر روى يك طيف قرار داد، به گونهاى كه غربى شدن و غربگرايى عملاً به غربزدگى منتهى شده، در مقابل مفهوم «غربستيزى» قرار گيرد. به عبارت ديگر، غربگرايى را مىتوان در بين ملتها به سه دوره تقسيم كرد: (9)
الف. مرحله گرايش آگاهانه براى اقتباس برخى از شيوههاى غربى براى مقابله با قدرت غرب، كه در طى زمان، اين گرايش به علاقهمندى و دلبستگى تبديل مىگردد (غربگرايى)؛
ب. مرحله تسليم در برابر غرب و تقليد و پىروى كوركورانه (غربزدگى)؛
ج. مرحلهاى كه در آن عناصر بيگانه طرد مىشوند و با آگاهى از فرايند از خودبيگانگى، به خويشتن خود بازگشت خواهند كرد. اجرکم عندالله
:: موضوعات مرتبط:
مدگرایی ,
,
:: برچسبها:
تعامل غربزدگى ,
و انحرافات اجتماعى ,
انحرافات ,
,